صفر
Posted: January 20, 2012 Filed under: همهی نوشتهها, روزانه | Tags: لباس, مبدا, مختصات, آدم, رود, زمان, صفر, عمر, عطر 2 Commentsرود،
از من میگذرد
عطر،
از لباس من میپرد
زمان،
از عمر من جاری میشود
و آدمها،
از من میروند؛
مبدأ عالمام
صفر مختصاتام .
Advertisements
حق با که بود؟
Posted: January 9, 2012 Filed under: همهی نوشتهها, روزانه, شعر | Tags: لبخند, مشت, کمر, حق, دست, عمر 1 Commentآنچه بر سر ما آمد
حق نبود،
یا حتا آنچه کمرمان را شکست،
حق ما
آن خط عمر ِطولانیای بود
که بر کف دست و در درون مشتی پنهان داشتیم
و دست که به دست میچسباندیم
لبخندی بود به درازای یک عمر .