تکامل
Posted: September 21, 2012 Filed under: مینیمال, همهی نوشتهها, روزانه | Tags: لب, کلام, بوسه, تکامل Leave a commentلبهای ما،
امتداد قرنها تکامل بوسهاند،
این خط را به گفتن ِ کلامی قطع مکن .
صورت تو، نقشی از نفرت من است
Posted: August 14, 2012 Filed under: همهی نوشتهها, شعر | Tags: قلب, قالی, مرگ, مسیح, نفرت, انتقام, اشک, تن, تیک تاک, تاریخ, سینه, سکوت, صلیب Leave a comment
صلیب ِ به سینه
داد میزنه [که]
جسدی این تو نفس نفس میزنه؛
من به اشکام دل میبندم
وُ
تو فکر روزیام که:
گردن هر تیری بندی آویزونه
سری تاب میخوره،
سری که امروز
جدای از تناش میارزه،
روزی که سینهی خاک
از خون تو سیرابه
که دهان تو
از صدای خاک پره
که تیکتاک ِ ساعت
سکوت قلبات رو نعره میزنه؛
یه روز
جای خالی این گلوله
با سر تو پر میشه
خشاب این نفرت
از مرگ تو پر میشه
من به اشک تو میخندم
تنات رو به تاریخ میبندم
بندبندت رو از هم میدرم
نقش قالی از تار و پودت میزنم؛
درد اگه تلخ بود
انتقام از تو شیرینه،
مسیح رو هم سر میبرم
اگه دوباره بخواد
جون به تو بده .
هیچ
Posted: July 26, 2012 Filed under: همهی نوشتهها, شعر | Tags: مادربزرگ, آسمان, ستاره Leave a commentامشب،
آسمان،
یک ستاره بیشتر دارد .
* برای مادربزرگ
اشک
Posted: July 23, 2012 Filed under: همهی نوشتهها, شعر | Tags: مادر, ابر, اشک Leave a commentآب،
از چشمان مادر میچکد،
از گونههایش بخار میشود،
ابرِ غصهای میشود در فضای این چهار دیواری،
و
بر سر ما آوار میشود .
فصل نو
Posted: April 5, 2012 Filed under: همهی نوشتهها, روزانه | Tags: سال, نامگذاری, کار, جنگ, امتحان, زایش, تحریم, بدبختی, فصل Leave a commentنامگذاری فعلی فصلهای سال زیاد با واقعیت زندگی جور درنمیآد، میشه برای جایگزین اینطور یکسال رو تقسیمبندی کرد که:
فصل کار
فصل جنگ
فصل امتحان
فصل زایش
فصل تحریم
فصل بدبختی
پوست کندن
Posted: April 3, 2012 Filed under: همهی نوشتهها, شعر | Tags: میوه, چاقو, گوشت, پوست, انتقام, خون, خشم, دندان, درد, سیلی Leave a commentکاش
جای این میوه
تو بر میزم بودی؛
چاقو زیر پوستات میانداختم،
پوستات را میکندم
و
گل رزی میساختم برای جشن انتقامام؛
تکهتکهات که کردم
گوشتات را به دندان میگرفتم
و خوب مزهی خون را به زبانام یاد میدادم؛
انگشت بر درد نمیگذارم
به خشمام سیلی میزنم .